سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته
سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

* گوشواره



چه شورها ، چه شعرها ، چه حرفها ، چه قصه ها
برای گوشهای تو  ، درون دل سپرده ام
و رشک می برد دلم

به آن دو گوشواره ات
که بیخیال و بوالهوس
نشسته در دو دیده ام ...


* بهانه


وقتی هستی ، به تو می نگرم برای نوشتن ، بهانه خوبی هستی ،
وقتی تو نیستی ، به فضای خالی از تو می نگرم ، برای نوشتن ،
فضای خالی از تو ، درخت دارد ، حیاط دارد ، دیوار دارد ، باغچه با گل های شمعدانی دارد ، میز دارد ، صندلی دارد ، گربه دارد ، ماشین دارد ، آسمان و ابر دارد ، لیوان های بزرگ چای دارد ، اصلا همه چیز دارد ، فضای خالی از تو فقط یک چیز ندارد ...
 و آن بهانه ایست برای نوشتن .



* امشب اشکی می ریزد


امشب تخم مرغی میشکند
بر
ای آنکه نیمرویی درست شود
تا شکم آدمی
، سیر شود
غافل از آنکه شاید این تخم مرغ
روزی جوجه ای میشد
به رنگ زرد طلایی ،
با چشمانی قهوه
ای و نیمه باز
و نوکی کوچک و کنجکاو
و صدایش زندگی را در حیاط خانه
ای قدیمی
میپیچاند ،
و مادرش شادمانه و دوان دوان ،
برایش از خاک باغچه حیاط ، کرم های درشت می
آورد
و جوجه بالهای کوچکش را به نشانه تشکر برای مادرش، تکان تکان میداد.
امشب تخم مرغی می
شکند
زرده اش طلایی، سفیده اش غمگین ،
جلزو ولز ، جلز و ولز ،
امشب اشکی می
ریزد و لقمههایی درون دهان فرو میرود ،
امشب شکمی سیر می
شود
و زندگی، غمگنانه تا شب بعد امتداد می
یاید ...



* تشویش


این  اضطراب  لعنتی  ولم  نمی کند
هی شور می زند دلم ، هی شور می زند
دندان قروچه نمی کنم ، ناخن نمی جوم ،
این لعنتی ... همش آهنگ ناجور می زند .