داشتم حسودی می کردم به زن و مردی که دست هم را گرفته بودند و توی پیاده رو قدم می زدند و چه عاشقانه هم بود ، که یک لحظه زن برگشت و نگاهی انداخت توی چشمانم و چشمکی هم رویش ، حیف آن حسودی کردنم !
متوجه نشدم...یعنی بد کاری کرد که شما رو هم در شادیش شریک کرد....آهان فهمیدم...فکر کنم منظور بدی داشته!!!!!
بی زبون عشق...!!!
چه خوب که اینجا هنوز هست..
یادم باشه دیگه حسودی نکنم به ادمایی که دست تو دست هم دارن تو پیاده رو میرن
متوجه نشدم...یعنی بد کاری کرد که شما رو هم در شادیش شریک کرد....آهان فهمیدم...فکر کنم منظور بدی داشته!!!!!
بی زبون عشق...!!!
چه خوب که اینجا هنوز هست..
یادم باشه دیگه حسودی نکنم به ادمایی که دست تو دست هم دارن تو پیاده رو میرن