سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته
سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

* تردید


ماه افتاده تو فنجون چایی ،
بخورم یا نخورم ؟

 

* یکبار دیگر


 - آخه چند بار بهت بگم دوستت دارم ؟
- یکبار دیگه ..
- دوستت دارم .
- خب




* اتفاقی

- بابایی ، تو و مامان چطوری با هم آشنا شدین ؟
- خیلی اتفاقی ...
- اونوخ من چطوری بوجود اومدم ؟
- تو هم همینطور پسرم ...


 

پی نوشت :
- این وبلاگ به طور خیلی اتفاقی سه ساله شد .

* درد مشترک

 
- تو هیچوقت نمی فهمی چقدر خوب است تو را داشتن ،

 

پی نوشت :
- راستش خودم هم آنقدر که باید این را نمی فهمم .

* دورهء آخر زمون


داشتم حسودی می کردم به زن و مردی که دست هم را گرفته بودند و توی پیاده رو قدم می زدند
و چه عاشقانه هم بود ،
که یک لحظه زن برگشت و نگاهی انداخت توی چشمانم و چشمکی هم رویش ،
حیف آن حسودی کردنم !


* با تو ام دختر !


 

  - تو لازم نیست اعتراف کنی ،
چشمهات داد می زنن که اغتشاش گری .

* با عشق تا ابد


- ماهی کوچولوی قرمز عاشق چشمای وحشی کوسه شد ,
یه روز دلشو به دریا زد و آهسته و آروم , رفت توی دل کوسه ,
برای همیشه ...