- دخترم ، چی ریختی توی سوپت اینقدر خوشرنگ شده
- توی سوپ ؟! نمیدونم .... حمییییییییید ...
- زهر مااااااار
- !!؟؟
(( زهر مار ، خوشرنگ و خوشمزه ))
- بابا جان
- ها ؟ چته پسر گلم ؟
- اممم ... چیزه ...
- چته پسرم ... زن می خوای بابا ؟ این که خجالت نداره که ... هه هه هه
- نه ... نهههه باباجان ... هیچی .. همینجوری صداتون کردم دلم وا شه
- هاااا ... باریکلا .. حالا بدو برو دنبال کارت
- چشم !
- عزیزم ؛ یه طوری دوستت دارم که هیچکسی ؛ هیچکسی رو اونطوری دوست نداره ...
- چه خوب
- آره ... اصلا یه جور عجیبی دوستت دارم .. نمیدونمم چرا ها .. یه جور خاصی ..
-
- اصلا عجیبه .. نمیتونم درک کنم .. دوست داشتنم نسبت به تو یه حسیه که اصلا تجربه نکردم ...
- خب میشه بیشتر در موردش توضیح بدی ... ؟ که مثلا چه جوری دوسم داری؟
- امم ... بذار ببینم ... ای وای ... ... بذار ... لعنت به این شانس .. این صفحه کتاب نیس
- ها ااا ؟!