سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

* نومید


- نه زلف شانه کند نه به چشم سرمه کشد
به خود نمی رسد آن یار ؛ کی به ما برسد !
نظرات 14 + ارسال نظر
م 1385/11/08 ساعت 08:30 http://www.roozanehayam.blogsky.com

آخه دل از دست داده آن یار ...

به دست کی داده ؟!
این مهمه

بلفی 1385/11/08 ساعت 08:56

حتما اون یاره مثل من مریض بوده.اونقد که حتی نتونه گوشیشو دست بگیره جواب اس ام اس بده :۱ تازه ..هیچی ولش کن

اما لی لی بیت حتما واست کلی دعا کرده که زود خوب بشی مگه نه ؟ ;)

بی خیال بابا . آخرش که چی ....زندگی شوخیه همش یه شوخیه . پس تو جدی نگیرش .

یا حسن

باشه
یا حسین

نگار 1385/11/08 ساعت 22:57 http://negarnr.blogsky.com

غلط کرده که نمی‌رسه!
البته ببخشیدا این‌جوری راجع به یا ر فرضی* اظهار نظر می‌کنم! اما خُب واقعاً رو می‌خواد آدم با موی گیزگیزی و روی نشسته و چشم پف کرده و بدون خط چشم و فرمژه و سایه‌ و ریمل این همه عشوه خرکی در کنه. چه می‌دونم والا... علف و بزی و این حرفاس دیگه... خدا شانس بده!
.
.
.
.
* یار فرضی گفتم که پس‌فردا نگی اینا تو شعر بود و من همچین و همچون نیستم؛ خودم می‌دونم تو بادی نیستی که با این بادا بلرزی ;)

یار فرضیه دیگه
وقتی هم که یه چیزی فرضیه .. فرض می کنیم که اینا که گفتی مخاطبش اون نیس
اما ؛ یاره دیگه
یار بودن هم آداب و رسومی داره
اما در کل خوب گفتی
من بادی نیستم که از این بادا ! بلرزم
;)

عطیه مهربون 1385/11/09 ساعت 00:37

نرسد...
...
به خودش نمی رسد..
به شما نمی رسد...
پس خیال است که به شمت برسد آخر قصه!

پ.ن‌: اینکه عمو کامران منه .. تمام

پ .ن : آره ;)

چه قیاس جالبی!

آهنگ جدید وبلاگو هم خیلی دوس دارم ...مرسی

:)

نگار 1385/11/10 ساعت 00:48 http://negarnr.blogsky.com

منظورم بید بود!

چی بید بود؟
آها اون باد بید بود
ولی در کل فرقی نمی کنه
چون همون بید باد باشه بهتره!

. 1385/11/10 ساعت 23:41

شانه و سرمه وقتی معنا داره که تو آیینه نگاه تو منعکس بشه. مصمئنی چشاتو روش نبستی؟

... چی بگم ولله

شب قطبی 1385/11/11 ساعت 08:49

یکی بود یکی نبود..زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکی نبود
یه آلبالو بود که وقتی بهش گفتی بمون لطفا٬ جواب داده بود: چشم!!! مثلا اینجا وبلاگ روزنوشتشه...اما امروز ۴ شنبه ست و هنوز خبری ازش نیست حتی نیومده جواب رفیق مفیقاشو بده....
هی روزگار هی!!

همه ی مردا همینجورین نه؟ اینم جزو خصال مرد بودنه؟

ای بابا
این چیزا که گفتی چه ربطی داره به مرد بودن و این حرف !
راستش به حرمت این روزا چیزی نمی نویسم و کم می نویسم
این یه بهانه خوبه دیگه .. واسه تنبلی من .. نه ؟

سما 1385/11/11 ساعت 16:46

به خودش نمی رسه که وقت داشته باشه به تو برسه.

منم همینو گفتم .. :)

خوب شاید اونقدر محو یار شده که دیگه از خودش یادش رفته!

به به چشمم روشن !
کدوم یار ؟

محمد 1385/11/11 ساعت 23:38 http://cma.blogfa.com

به نام خدا
سلام دوست عزیز

من خیلی وقته که شما را در وبلاگم لینک کردم ..!

ولی شما تا کنون مرا لینک نکرده اید ..؟؟؟

منتظرم

به اسم زیر لینک کن :

سی دی شب های برره و باغ مظفر


-------------------- با تشکر----------------

کی گفته هرکی منو لینکید منم بلینکمش؟
مگه اینجا بده بستون خونه اس رفیق
نه شیر شتر نه دیدار عرب
با تشکر

شاید این یار میخواد اینطوری چهره واقعیشو بهت نشون بده..؟؟ اتفاقا این خیلی هم خوبه..
در مقایسه با یارهای امروزی که اینقد خودشون رو رنگ و بتونه کاری میکنن که اگه دست و صورتشون رو بشوری تبدیل به یه آدم دیگه میشن نشون دهنده صداقتشه..

سنجاقک 1386/01/15 ساعت 08:33

خوشم اومد البالو خوب همرو سر کار گذاشتیییییییی البته ما بچه مشهدیا هممون این جوری هستیم .وبلاگت خییییییییییییییییییییییییییییییییلی باحاله .تا بعدا یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد