-
* امان از دل غافل
1387/02/27 02:50
آرزوهای دل من گندهء گنده ، این هوااا آرزوهای دل من بزرگتر از قد خدا اما یه دل قد یه مشت کوچیکتر از یه قلوه سنگ چطور می خواد دست خالی بره توی میدون جنگ من این دلو بر میدارم پرت می کنم تو آسمون دل کوچیک مال خودت خدای خوب و مهربون ! آدمی که دل نداره اینهمه مشکل نداره مشکلی هم اگه باشه از " دل غافل " نداره .
-
* خیال
1387/01/28 04:29
شبی انگار خواب می دیدم توی یک دشت سبز نامحدود که درختی درون آن تنها آسمانش بدون ابر و کبود سبزه ها خیس از نم باران جوی آبی روان کنار درخت آنطرف گله سفید رمه با صدای فلوتک چوپان ، من قدم می زدم ، برهنه پا و سبک حالتی شکل پر زدن در اوج بی خیال از تمام غوغاها ساده مثل خزیدن یک موج دست هایم چنان صلیب رها در دو سوی تنم به...
-
* باز و بسته
1386/12/04 04:11
به چشمی که مدام باز و بسته میشه نمیشه اطمینان کرد اگه با چشات عاشق شدی همیشه بازشون بذار چون همونطور که در یک لحظه ءبازبودنش عاشق شدی ممکنه در یک لحظهء بسته شدنش هم احساس عاشقانه تو از دست بدی به همین سادگی ...
-
* بخشهایی از حرفهای من با خدا
1386/11/24 02:46
- فقط یه چیزی مُخوام بِهِِت بُگُم ، خیلی باهات راحتُم ، خیلی باهات حال مُکُنم ، خیلی مُخوامت ، خیلی بامرامی ، خیلی با صفایی ،باهات دعوا مُکُنم ، باهات قهر مُکُنم ، سرت داد مِکِشُم ، ماچت مُکُنم ، برات گریه مُکُنم ، بدون ایکه خجالت بکشم ژولیده و با لباسِ توخانه میام پیشِت ، حرفای اوتَهِ تَهِ دِلُمِ که به هیشکی نُمُگُم...
-
* بازیگران
1386/11/17 03:29
- خدا کارگردان خیلی صبوریه چون مدام بازیگر میفرسته روی سن دنیا و بازی کسل کننده و یکنواختشون رو نگاه میکنه و آدم ها بازیگرای بیچاره ای هستند چون هرکدوموشون فکر می کنن یک سوپر استارن در حالیکه در صحنه زندگی همه آدمها فقط و فقط ، سیاهی لشکرن . سنجاق نوشت : - از این به بعد فیلم هایی رو که میبینم ، توی وبلاگ اشکها و...
-
* تخیل
1386/11/08 04:34
تخیل یعنی اینکه : وقتی من با دوچرخه ام میام به دیدنت ، منو شاهزاده رویاهات ببینی که سوار بر اسب سفیدش به تو لبخند می زنه همونطور که من تو رو وقتی که با مانتوی مشکیت سر کوچه وایستادی و اخمات توی همه ، پرنسس بی نظیر شهر شاپرک ها می بینم که از پشت پنجره اتاقت توی قصر سفید برام دست تکون میدی .
-
* با تو ام
1386/10/28 02:18
- قایم شدی ؟ پیدات می کنم پیدات که کردم قایمت می کنم ....
-
* احساسات زیر پوستی
1386/10/17 07:25
- این روزها احساس می کنم آدم برفی ام داغم نکن ...
-
* محکوم
1386/10/10 03:43
- به اتهام قتل نَفَس که هر روز بارها و بارها ، می کشمش محکوم شدم به 70 سال زیستن و 70 سال تکرار صحنه جرم و 70 سال عذاب وجدان و 70 سال کابوس باشد تا بفهمم خوبی را گرفتن و بدی را باز پس دادن چه جرم سنگینیست...
-
* عید
1386/10/08 06:26
- گیرم که هر روز ، عید باشد دل بی حوصله با "شیرینی" سرش کلاه نمی رود .
-
* می تازد
1386/10/07 04:34
آی زمان ، اسب چموش من آنقدرها هم که فکر می کردم نجیب نیستی سوار بر تو ام ، اما انگار ، تویی که سوار منی می تازی در این کویر ، به مقصدی نامعلوم من ، چشم هایم را بسته ام ، تیر خورده و مجروح صدای نفسهایت را می شنوم و گامهای استوارت را مرا به کدامین دیار می بری؟ از حال سوارت بی خبری رفیق آهسته تر برو این تکان ها زخمم را...
-
* شب یلدای من
1386/10/01 04:08
وقتی آدم تنهاست همه شباش یلداست .
-
* گله
1386/09/25 03:56
دستم نمی رسد به دامانت ، زاری ام نمی رسد به گوشت ، حالم نمی آید به چشمت ، پشت ابرها قایم شدی ؟ یا پشت ابرها گم شدی ؟ ای دور از دسترس ترین دور از دسترس ها ، می گویند در منی و با من ، نمی یابمت چرا ؟ خودم را گم کرده ام یا تو در من گم شدی ؟ ای بی جواب ترین سئوال ها ، صفاتت را یک به یک زمزمه می کنم ، یا رحمان و یا رحیم ،...
-
* یه بسته آدامس
1386/09/14 04:18
پشیمونی بعد از هر اشتباه مثل خوردن یک آدامس نعنایی بعد از کشیدن یه نخ سیگاره فقط حیف که آدامسا معمولا زود طعمشونو از دست میدن و آدم مجبوره پرتشون کنه بیرون !
-
* آلوچه در رادیو زمانه هلند
1386/09/12 01:36
برام جالب بود وبلاگ روزهایی به طعم آلوچه در برنامه این هفته جنگ صدای رادیو زمانه هلند معرفی و یکی از نوشته هام هم پخش شد . فکر می کردم گوشه عزلت گزیده ایم ... نگه هوامونو دارن ! پی نوشت : - لینک صوتی
-
* خدا هم دل داره ها
1386/09/07 03:28
کی میگه خدا دل نداره ؟ .... اگه که خدا دلی نداشت تو باغچمون گل نمی کاشت پی نوشت : - این شعرم خیلی طولانیه ؛ فعلا به همین اکتفا می کنم.
-
* بهار
1386/09/04 03:32
سبز سبزی تو برام ، غصه پاییزو نخور باد و بارون به تن نرم تو کاری نداره از قدیم میگن بهار نمیشه با یه گل ولی دل من ( به جون من ) بی تو بهاری نداره
-
* برای نوه هایم
1386/08/17 02:23
- آیا من پدر بزرگ خواهم شد ؟ نمی دانم آیا من روزی پدر بزرگ خواهم شد ؟ و دور و برم را ، بچه های کوچک و بزرگ پر خواهند کرد؟ در حالیکه من ، با صدای خشدار و کمی گرفته ام برایشان از این روزها تعریف می کنم و آنها با چشم های درشت شده از تعجب و خنده های ریز و شیطنت آمیزشان ، در دل می گویند باز پدربزرگ دارد قصه می گوید آیا من...
-
* ... لطفا
1386/08/05 02:46
- حجم حضورم را کم میکنم وسعت بودنت را بیشتر کن .. لطفا
-
* سیب های سرخ ممنوع
1386/07/24 03:12
ما آدما واقعا خیره سر و پررو هستیم جد ما فقط یک سیب سرخ خورد و اون همه بلا سرش در اومد حالا ما داریم کیلو کیلو سیب سرخ می خریم و بدون دغدغه گازشون می زنیم فکر می کنی اینطوری می تونیم امیدی برای بازگشت به موطن اصلیمون داشته باشیم ؟
-
* دل و جگر
1386/06/28 03:52
دلم می خواست گوسفند بودم تا بعد از مرگم دلم را تکه تکه کنند به سیخ بکشند و در مجلس عزایم بدهند به آدم هایی که دوستم داشتند و فرصت نشد دوستشان داشته باشم اینطوری شاید جگرشان خنک شود ... !
-
* دیگه نمی خورم !
1386/06/27 04:02
یکی از خوبی های روزه گرفتن اینه که آدم بالاجبار از سحر تا غروب غصه " نمی خوره " !
-
* سقوط
1386/06/25 02:08
" من دارم تو پیله وحشت می پوسم تو برام از پریا قصه می گی ....! " - گاهی وقتا زبون حال بعضیا رو بهتر از این نمی تونم بگم به خدا ، از جمله خودم ... دلنوشت : - همه حرفا که آخه گفتنی نیست .
-
* اجل معلق
1386/06/20 16:10
یک صدا ، قیییییژ و بعدازآن ترمز من و آسفالت داغ و خون ریزی خورده ماشین به استخوان سرم عصر یک روز زرد پاییزی تن من سرد و پخش روی زمین روح من گیج و ویج روی هوا چقَدَر ساده بود کشته شدن چقَدَر فاصله ست تا فردا !
-
* هرچه کنی به خود کنی
1386/06/11 05:29
دلمو نلرزون خونه خودت خراب میشه ... دنبال نوشت : - به همین زودی ، سنجاق قفلی یه ساله شد .
-
* مشکل
1386/05/09 01:50
تمام مشکل من این بود : - نفهمیدنم ، وقتی باید می فهمیدم و فهمیدنم ، وقتی نباید می فهمیدم .
-
* دلیل
1386/04/25 01:44
دلم می خواهد کارگر رستوران باشم مدام در حال پیاز پوست کندن ! تا کسی مدام نپرسدم که : - آی پسر ؟ تو داری گریه می کنی ؟ … بی گمان تعجب کردی ؟ نه ؟ نپرس گریه چرا ؟ دلیلش همان پیازهای لعنتی اند !
-
* شیرینی های کوچولو
1386/04/20 01:06
شما باورتون میشه اینا شیرینی باشند و از ترکیب بادوم و شکر و سفیده تخم مرغ درست شده باشند !
-
* وجه اشتراک
1386/04/19 03:34
- میدونی عزیزم ، منو و تو یه وجه مشترک با هم داریم که همین باعث دوام زندگیمون میشه ، من عاشق توام ، و تو هم عاشق خودتی !
-
* زندگی یه بازیه !
1386/04/17 02:45
- ده ، بیس ، سی ، چل ، پنجا شص ، هفتاد هشتاد نود صد ... بیام ؟ بییییام ؟ * کوچک که بودیم یادت هست که ، بازی می کردیم ، قایم باشک ، قایم موشک ، اسمش همینها بود ، یادت هست ؟ من سر می گذاشتم سینه دیوار و تو با خنده های نخودی ات می رفتی قایم شوی ، من چشمهایم را می بستم و می شمردم ، ده . بیس ، ... و صدای خنده ات می آمد ،...