سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته
سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

* ثمره


- بلاخره موفق شدم !!
بعد از نوشتن یک مجموعه کتاب بیست و نه جلدی با عنوان " ای کاش ... "
جایز ادبی و به یاد ماندنی " افسوس " نصیبم شد .

نظرات 9 + ارسال نظر
massy 1385/08/29 ساعت 04:38

jayezeye khoobie
bazam behtar az hichi e
afsoos ham bazi vaghte lazeme
ta afsoos nabashe ke ey kaash maani nadare
vaghti be harchi bekhay beresi ,bimaze mishe
taze vaghti az dastesh bedi o afsoos bokhori
michasbe
chon oon vaghte ke ghadre chizayi ke dari o mifahmi
hameye ehsas haayi ke khalgh shode ye dalili dashte
harchi bashe khaleghesh ye mojoode kamele

اون افسوس مد نظر من با افسوس ی که تو میگی خیلی فرق داره
فرقشم فقط خودم می تونم بفهمم
درد منم از همینه دیگه
روکشش از طلاست و زیر به جز آهن کبود و داغ هیچی نیست
هم دست آدمو و هم دلشو می سوزونه
شایدم مونده تا به حس من برسی
ولی امیدوارم هیچکسی نرسه

آرامش 1385/08/29 ساعت 12:44

سلام . قبول نیست.
نمیدونم چرا کامنت های من و نمیذارین. تو پستای قبلیتون کامنت گذاشته بودم اما حالا نیستن. یعنی چی؟
الکی دارم وقت میذارم یعنی؟

من به هیچ وجه هیچ کامنتی رو حداقل توی این بلاگ پاک نمی کنم
خصوصا کامنتای آرامش رو
من بی گناهم

آرامش 1385/08/29 ساعت 12:52

اما اشکال نداره. بازم مینویسم. اینجا تقریبا تنها جایی هست که بهش سر میزنم.
کاش منم اینقد تو زندگیم ای کاش داشتم که جایزه افسوس رو میدادن به من. اما چه کنم که آدم قانعی هستم و زیاد دنبال نداشته هام نیستم.خوبه یا بده؟

منم دنبال نداشته هام نبودم
همون داشته هامو دادم به ای کاش ها ...
درد منم از همینه
حالا نداشته هام پیشکش

م 1385/08/29 ساعت 13:37

باز خوش به حالت مجموعه (ای کاشهات) بلاخره تکمیل شد
من چی بگم که هنوز درحال نگارشم
فکر نکنم هم اتمامش به عمرم قد بده
البته من تو همایش چهره های ماندگار افسوس شناسی که بودم ندیدمتا

تموم نشده
هنوز ادامه دار متاسفانه
درس عبرتی هم نشده برام
توی اون جلسه بودم
منتها از خجالت قایم شده بودم

چه با مثما !

مسما ...

ستاره 1385/08/30 ساعت 10:35

Claphim

!

مریم.. خط فاصله باران 1385/09/01 ساعت 13:05

کوتاه .. موجز .. مفید ..
اگر بازم بی جنبه بازی در نیاری !!!

نه دیگه
شام خبری نیست

آرامش 1385/09/01 ساعت 14:58

نوچ نوچ نوچ. بازم غیبت

حاضر !

سمیرا 1385/09/01 ساعت 18:51

نمیگی دلمون تنگ می شه برات؟
کجایی؟

سفر بودم
نه جای دور
همین ور دلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد