سلام عمو آلبالوووووووووو جوووون =) ... آخیییییی ... من انقدره حسودیم میشد به زن شما! آخه شما اسفندی بودی و میگن شوهر های اسفندی رمانتیک ترین شوهر ها هستن :) ولی خوب از بس دلم پاک بود هاااا شوهرم اسفندی از آب در اومد =)
منم همیشه دستام رو میذارم تو جیبای کت ش !خیلی گرمن آخه!بر عکس من که همیشه سرد و یخ زده م ... اون همیشه گرم و با حوصله ست =)
قوربون آقا! من هنوزم که هموزه اینجا رو میخونمهاااا ... وبلاگ آلبالوییت رو هم همینطور .. فقط چرا وبلاگ آلبالویی رنگش آلبالویی نیس؟ :دی
سلام البالو جونم من با شما یه دنیا خاطره دارم.فکر کنم از سال ۸۱ که نوشته های فوق العاده تون رو میخوندم با اهنگ ارکیده یه عالمه خاطره دارم. موقع خوندن بعضی ها شون اشک ها هم منو همراهی میکردند. قدر خودت رو بدون... تو (ببخشید شما) واقعا محشری. دست خودت رو از طرف من ببوس.
مهمتر از همه باید بگم تولدت مبارک. ایشاله 100 ساله شی. نه 120 ساله شی... از خدا میخوام عمر با برکت و عزت بهتون بده .همیشه در کنار یاسی جون و خانواده خوش و خرم باشید.
وای چقده این نوشته عزیزم بود:)
بعد اونوخ مهر محبت از تو جیب رد و بدل میشه دیگعه نه؟
خیلی کم پیدا شدی !!!! زود زود بیا دلمون واست تنگ میشه !!!
سلام
مثل همیشه زیبا...ما همیشه سر می زنیم ها...شما کم تشریف شدید
سلام عمو آلبالوووووووووو جوووون =)
...
آخیییییی ... من انقدره حسودیم میشد به زن شما! آخه شما اسفندی بودی و میگن شوهر های اسفندی رمانتیک ترین شوهر ها هستن :) ولی خوب از بس دلم پاک بود هاااا شوهرم اسفندی از آب در اومد =)
منم همیشه دستام رو میذارم تو جیبای کت ش !خیلی گرمن آخه!بر عکس من که همیشه سرد و یخ زده م ... اون همیشه گرم و با حوصله ست =)
قوربون آقا!
من هنوزم که هموزه اینجا رو میخونمهاااا ... وبلاگ آلبالوییت رو هم همینطور .. فقط چرا وبلاگ آلبالویی رنگش آلبالویی نیس؟ :دی
فهلااا =)
تولدت مبارک بی معرفت!!!!!!!
سلام البالو جونم
من با شما یه دنیا خاطره دارم.فکر کنم از سال ۸۱ که نوشته های فوق العاده تون رو میخوندم با اهنگ ارکیده یه عالمه خاطره دارم. موقع خوندن بعضی ها شون اشک ها هم منو همراهی میکردند.
قدر خودت رو بدون... تو (ببخشید شما) واقعا محشری.
دست خودت رو از طرف من ببوس.
راستی چرا اینقدر شما کم توی نت میایی؟ چرا کم مینویسی؟
سایت yeknafar.com چی شد؟
مهمتر از همه باید بگم
تولدت مبارک. ایشاله 100 ساله شی. نه 120 ساله شی...
از خدا میخوام عمر با برکت و عزت بهتون بده .همیشه در کنار یاسی جون و خانواده خوش و خرم باشید.
از آگهی روزنامه خراسان متوجه شدم....تسلیت می گم.
و نصیب من گردشی حزن الود در باغ خاطره هاست
هی روزگار....ما هم یه زمونی این جوری بودیما.....حالا نیستیم!
تولد ۴سالگی وبلاگت خیلی تصادفی مبارک (با چند روز تاخیر :) )
بعد اون بعضی چیزا رو به کجا باید سنجاق کرد؟! واسم سوال شد!
مثلا در کمدم جزش هست؟
D
دستهاتو به جیبت ترجیح میدم!
تازه بارونم میومد...!
داره ۱ سال میشه ها چرا نمی نویسی؟
یادش به خیر .... یه روزی وقت قدم زدن دستام توی جیب اون بود و دستای اون تو جیب من.....هااااااای یادش به خیر....
دوسش داشتم.....چرا کم پیدایی؟
دقت کردین که فقط زمستونا که آدم کاپشن می پوشه این شعر مصداق داره
مرگ خبر که نمی کند
یک روز دیدی سر قرار نیامدم
سلام
تقریباً به روزم!
سر بزن و خوشحالم کن!
[لبخند]
چشم به راه بودن خیلی سخته..
زود بیا..