- به اتهام قتل نَفَس که هر روز بارها و بارها ، می کشمش محکوم شدم به 70 سال زیستن و 70 سال تکرار صحنه جرم و 70 سال عذاب وجدان و 70 سال کابوس باشد تا بفهمم خوبی را گرفتن و بدی را باز پس دادن چه جرم سنگینیست...
آی زمان ، اسب چموش من آنقدرها هم که فکر می کردم نجیب نیستی سوار بر تو ام ، اما انگار ، تویی که سوار منی می تازی در این کویر ، به مقصدی نامعلوم من، چشم هایم را بسته ام ، تیر خورده و مجروح صدای نفسهایت را می شنوم و گامهای استوارت را مرا به کدامین دیار می بری؟ از حال سوارت بی خبری رفیق آهسته تر برو این تکان ها زخمم را عمیق تر می کند ...