سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته
سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

* با تو ام


- قایم شدی ؟
پیدات می کنم
پیدات که کردم
قایمت می کنم ....

* احساسات زیر پوستی


- این روزها
 احساس می کنم آدم برفی ام
داغم نکن ...

* محکوم


- به اتهام قتل نَفَس
که هر روز
بارها و بارها ، می کشمش
محکوم شدم
به 70 سال زیستن
و 70 سال تکرار صحنه جرم
و 70 سال عذاب وجدان
و 70 سال کابوس
باشد تا بفهمم
خوبی را گرفتن و بدی را باز پس دادن
چه جرم سنگینیست...

* عید


- گیرم که هر روز ، عید باشد
دل بی حوصله با  "شیرینی"  سرش کلاه نمی رود .

* می تازد


آی زمان ، اسب چموش من
آنقدرها هم که فکر می کردم نجیب نیستی
سوار بر تو ام ، اما انگار  ، تویی که سوار منی
می تازی در این کویر ، به مقصدی نامعلوم
 من  ، چشم هایم را بسته ام ، تیر خورده و مجروح
صدای نفسهایت را می شنوم و گامهای استوارت را
مرا به کدامین دیار می بری؟
از حال سوارت بی خبری رفیق
آهسته تر برو
این تکان ها زخمم را عمیق تر می کند  ...
 

* شب یلدای من


وقتی آدم تنهاست
همه شباش یلداست .