سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته
سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

* یه چیزایی یادگرفتیم ...


- چرا چتر گرفتی روی سرت ؟
- این چه سئوال مسخره ایه ! خب معلومه دیگه .. بارون میزنه فاتحه لباسمو می خونه
- ا .. پس چرا همش میگی بارونو دوست داری ؟
- اممم .. خب ..چیزه ... آها ...  چون تو رو یادم میاره
- !

* آرزوهای بزرگ

 

- دخمل کوچولوی من ؛ آرزوی تو چیه عزیز دلم ؟
- اممم ... آلزوم اینه که .. اینه که .. دیگه شیطون شبا نیاد تو رختخوابم جیش کنه ....

* تداعی


- نمی دونم چرا رنگ قرمز تندی که به  لبات میمالی منو یاد چراغ سبز راهنمایی رانندگی میندازه !

* تنهایی مزمن


- چند نفرو میشناسی که میشناسنت ؟
- هیچکس
- چند نفرو میشناسی که نمیشناسنت ؟
- اوووه ؛ تا دلت بخوااااد ...


* از عشق تا نفرت


- میگم دنیای عجیبیه ها ...
بعضیا ده دوازده سال زیر یک سقف با هم زندگی می کنن و بعد از این مدت تازه می فهمن واسه هم ساخته نشدن و از هم جدا میشن
بعضیا هم با یک نگاه و چند روز با هم بودن ادعا می کنن نیمه گم شده همن و بدون هم نمی تونن زنده باشن
من موندم حیرون این وسط
دم خروس رو باور کنم یا قسم حضرت عباس رو !؟

* آسیب شناسی سنتی !

 

- تو چته ؟ معلوم هست ؟ غذا نمی خوری , گوشه گیر شدی , هی میری توی اتاقت درو میبندی , با کسی حرف نمیزنی , خب بگو چته ؟
- هیچی , تو نمی فهمی , یه موضوع روحی و فلسفیه , دارم خودمو پیدا می کنم ...
- ای بابا , یک کلام بگو زن می خوای هم خودتو هم منو راحت کن دیگه ... خجالت نداره که داداش جان که ...
- !!!؟

* زندگی !


- مهمترین اتفاق یک سال اخیر زندگیت چی بوده ؟
- ولله ... تا اونجایی که یادمه ... آها ... کشیدن دندون عقلم !