سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته
سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

* میانه رو

 

- خانم شما بی حجابی در اروپا را مناسب زنان می دانید یا حجاب در کشورهای اسلامی را ؟
- ولله چون من اصولا میانه رو هستم همیشه حدتعادل رو انتخاب می کنم  ؛ یعنی بدحجابی ؛ خصوصا در تهرون خودمون که خیلی هم می چسبه ...
- ؟؟؟!!!

* جامعه شناسی شرقی

 

- آقا نظر شما در مورد این جمله چیه ؛ دین افیون ملت هاست .
- بعععله ... منم هم عقیده ام ؛ اشولا افیون چیژ خوبیه برای ملت ؛ تشکین دردهاشت ؛ منم هی میگم به حاژخانم که این شرعیه ها ... گوشش بدهکار نیست ...
- !؟

* تلاقی

 

_ عزیزم سرم خیلی گیج میره ، همه چیزو دو تا می بینم.
_ می تونم یه سوال ازت بپرسم؟
_ جونم بپرس
_ منم دو تا می بینی؟
_ آره
_ خوب ...راستشو بگو ... کدوممونو بیشتر دوست داری؟!!!...

* اشتباه لپی


- راستشو بخوای از دیدنت خیلی خوشحالم، ولی تا اونجا که یادم میاد توی
مشخصات اورکاتت نوشته بودی که قدت 174 سانتی متره و وزنت 48 کیلو!
- عزیزم، حالا چه فرقی می کنه که 174 سانتی متر و 48 کیلوباشم یا 148سانتی متر و 74 کیلو؟! مهم اینه که ما الان پیش همیم و از هم خوشمون میاد ، مگه نه؟
- .... !!!!؟؟

* رقیب

 

من عاشق اون ,
اون ؛
عاشق تنهایی هاشه
من بی اونمو ,
تنهایی های اون باهاشه
من ؛ پشت در همیشه بسته اتاقش
اون  ؛ غرق تو آغوش تن تنهایی هاشه
من بوسه میذارم جای پاش اما میدونم
لبهای یخ تنهایی ها ... روی لباشه
اسمش توی شعرام و غزل هامه ولی اون
آهنگ غم تنهایی ها , زنگ صداشه
هر شب من و تاریکی و تکرار غزل ها
اون اما میون بستر تنهایی هاشه
من مردم از این سکوت بی حاصل و مرموز
اون زنده ولی با نفس تنهایی هاشه ...

* ادد و رد

 

من موندم حیرون که چرا :
آدما توی دنیای مجازی تند تند  همدیگه رو  ادد  می کنن
اما تو دنیای حقیقیشون ؛ هرکی بیاد سر راهشون  رد می کنن !

 

* اولین عشق

 

- اولین بار توی کوچه دیدمت
موهاتو بافته بودی و با مدادگلی لباتو قرمز کرده بودی
من زمین خورده بودم و لباسام گلی بود
دماغمم آویزون ...
واستادی روبروم و نیگام کردی
چشات درشت بود قده چاقاله بادوم
انگشتم توی دهنم بود و چشام توی چشات
گفتی :
- نمخوای صورتتو بشوری با آب ؟
سرمو تکون دادم :
- نچ
گفتی :
- چرا اینقد لباست کثیف شده ... دستمال نداری؟
سرمو تکون دادم :
- نچ
از توی جیبت یه دستمال آبی درآوردی و گرفتی جلوم
همینطور انگشت به دهن نیگات کردم
دستت دراز مونده بود
منم همینطور نیگات می کردم
از ته کوچه صدای بوق اومد
برگشتی پشت سرتو نیگا کردی
دستت دراز مونده بود ولی با همون دستمال آبی
گفتی :
- آخ .. بابام اومد ...بگیرش دیگه
گرفتمش
دویدی رفتی
از پشت سر موهای بافته ات توی هوا بالا و پایین میرفت
سوار ماشین شدی و برام دست تکون دادی :
- بای بای
یه انگشتم توی دهنم بود و یه دستم دراز با دستمال آبی
وقتی تو رفتی تازه فهمیدم چی شد
بغضم یواشکی و آروم شیکس
اشکام گوله گوله ریخ روی لپام
دستمال آبی توی دستم بود
ماشین دور شد با تو
تو رفتی با ماشین
یهو زدم زیر گریه
دستمال آبی توی مشتم مچاله شده بود
اون روز برای اولین بار توی عمرم عاشق شدم
دستمال آبیت هنوز هست
اما بیست و اندی ساله که تو نیستی
کجایی لپ قرمزی ؟
کجایی گیس گلابتون ؟