نوشتههای پراکنده از یک ذهن انباشته
نوشتههای پراکنده از یک ذهن انباشته
یک صدا ، قیییییژ و بعدازآن ترمز
من و آسفالت داغ و خون ریزی
خورده ماشین به استخوان سرم
عصر یک روز زرد پاییزی
تن من سرد و پخش روی زمین
روح من گیج و ویج روی هوا
چقَدَر ساده بود کشته شدن
چقَدَر فاصله ست تا فردا !
سلام
خیلی خوب مینویسی این چندمین باری هست که اتفاقی به وبلاگت بر میخورم
وبلاگ خوبی داری..و منم لینکتون رو تو وبلاگم قرار دادم..
خوشحال میشم بهم سر بزنید
موفق باشی
بلا بدور
دوره شعر های پاییزیتون شروع شده....
اجل معلق یعنی این؟
اجل ازت دور باشه...
غمتو نبینوم قناری...
به همین سادگی...
عالی بود ، مثل همیشه.
حالا یعنی الان خودتی شعر میگی یا روح گیج و ویجت؟
دوباره نوشته هات بوی غم میده... چرا؟؟
موندم پس این فردا کی میاد؟؟؟
جون خودمو گیگیلی خدا خیلی بهت رحم کرده ... پس کله ات ضربه خورده :دی
This article may possibly be mentioned on Twitter by someone. genuinely?
This can be a great website write-up and I defer to you what you've said below. I've previously subscribed for a RSS feed in Firefox and are going to be your regular reader. Many thanks for the time in writing the submit.
You've got your point via a great deal far better than I at any time could, thank you!
It's a good stage!