سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته
سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

* خیال


شبی انگار خواب می دیدم
توی یک دشت سبز نامحدود
که درختی درون آن تنها
آسمانش بدون ابر و کبود
سبزه ها خیس از نم باران
جوی آبی روان کنار درخت
آنطرف گله سفید رمه
با صدای فلوتک چوپان ،
من قدم می زدم ، برهنه پا و سبک
حالتی شکل پر زدن در اوج
بی خیال از تمام غوغاها
ساده مثل خزیدن یک موج
دست هایم چنان صلیب رها
در دو سوی تنم به حالت بال
تن من هی تلو تلو می خورد
بابت مستی از شراب خیال
آری انگار خواب میدیدم
چیزهای قشنگ ،  رویاییست
چشم تا باز می کنی دیگر
اثری از خیال و رویا نیست
دشت سبزی نبود ، بلوا بود
دود و بوق و دروغ و غوغا بود
جیغ و فریاد و ناسزا و کتک
همه اش وصف حال دنیا بود ،
چشم ها را دوباره باید بست
حیف ، خوابم چقدر زیبا بود ...
نظرات 13 + ارسال نظر
بلفی 1387/01/28 ساعت 08:17

... هیچی

سنجاقک 1387/01/28 ساعت 12:39

زیبا بود :)

نی 1387/01/28 ساعت 23:00

خیلی قشنگ بود .

تداعی 1387/01/29 ساعت 14:43

تا خط ۱۴ همو دوست دارم ..... دوست ندارم بقیه اشو ......
اول که خوندم خنکای نسیم اون دشت صورتمو قلقلک داد بعد یهو به خودم اومدم دیدم دود اگزوز یه مینی بوس زشت با شدت تمام رفت تو حلقمو ....گرمای اون بد جور زد تو حالم.....
بابا اینجوری غافلگیرمون نکن دیگه ..... بزار همن جور تلو تلو بخوریم بدون اینکه بفهمیم ...... بازم می گم اون ۱۴ خط اول...... ااااااااامن بازم غرق شدم ....... توی جوی آب روان کنار درخت ... و همین خوبه ....... آخیش

مریم م 1387/02/06 ساعت 00:13 http://kalameh2.blogfa.com

اولا ْ مگر اسم اینجا سنجاق قفلی نبود؟؟؟؟
دوماْ طرح عقربه کشانی (!) این ساعت کناری خیلی دلچسب است.
سوماً اسم قبلی قشنگ تر بود!
چهارماً لرزش و تمانینه و التماس و کشاکش و خستگی و چسبناکی این عقربه ها چقدر ملموس است!
پنجما ً حیف ... خوابم چقدر زیبا بود ...

آشنا 1387/02/08 ساعت 01:22

اینجا چه خوشگل شده با آهنگ نازش
آرامش می ده به آدم

مریم م 1387/02/08 ساعت 13:18 http://kalameh2.blogfa.com

دوباره که برگشت به حالت اول !!

مهسا 1387/02/09 ساعت 16:20 http://allofme.blogsky.com

سلام
.
.
.
منم امروز نوشتم:
«به دنبال آرامشی زلال
کوچ می دهم این جسم خسته را
که در فراموشی عمیق این مردمان
و چهرهای عبوس بی لبخندشان
حل شدم...»

[ بدون نام ] 1387/02/14 ساعت 19:22

مریم م 1387/02/15 ساعت 23:13 http://kalameh2.blogfa.com

در گوگل خوان (reader) که پینگ بودید!! اینجا انگار خبری نیست ولی!

نسیم بهاری 1387/02/19 ساعت 13:00

عااااالی بود.کاش آدم همیشه تو خاباش زندگی کنه.اونجا همه چیز رها و آزاد و سبک.کاش ادم بتونه تو زندگیش همیشه خودشو به خاب بزنه.به.اینطوری هیچ انتظاری از آدم نیست.اینطوری همه چیز سبک و کوتاه و موقت و چون میدونی دیگه نیست عاشقانه همون لحظه های کوتاه می پرستیی

سارا 1387/02/23 ساعت 03:44

لذت بردم . افسوس هم خوردم.

من عاشق ثانیه شمار ساعتت شدم.

سمیرا 1387/02/24 ساعت 11:13

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد