سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته
سنجاق قفلی

سنجاق قفلی

نوشته‌های پراکنده از یک ذهن انباشته

* آخییی


- آقای دکتر دستم به دومنت , دلم پر شده از غصه و دلشوره و بغضای بسته و ترس و تنهایی و بدبختی و نفرت و عشقای نیمه کاره و حسرت و رنج و بیچارگی و تردید و توهم و حقارت و شهوت و رخوت و پوچی و ...
- خب خب .. فهمیدم عزیزم , مشکلی نیست , بیا ... اینم یه شربت مسهل قوی ,دو  سه روزه  مشکلتو حل میکنه و خلاص ...
- آخییییییییی ... قربون دستت دکتر جونم .


* راه حل


 

- عزیزم زندگیمون خیلی تکراری و یکنواخت و کسالت بار و بیروح و لوس شده , درست نمیگم ...؟
- اتفاقا چرا , درست میگی , دیگه داره حالم به هم میخوره  از این زندگی ...
- خب  ... من یه فکری دارم ...
- چی ؟
- بچه دار بشیم ..
- وا ؟! .. فکر کردم می خوای بگی از هم جدا بشیم ... .. بچه دار بشیم کثافتاشو تو پاک میکنی ؟ تو شیرش میدی ؟ تو نه ماه تو شیکمت نگهش میداری ؟ تو اندامتو به هم میریزی به خاطرش ؟ تو ونگ ونگشو شبا خفه میکنی ؟ تو ...
- خب ... هیچی بابا .... ولش کن , پس چطوره  که از هم جدا بشیم ...
- آرهههههه .. باز این حداقل دنگ و فنگ بچه رو که نداره , هیجانشم بیشتره !


* میانه رو

 

- خانم شما بی حجابی در اروپا را مناسب زنان می دانید یا حجاب در کشورهای اسلامی را ؟
- ولله چون من اصولا میانه رو هستم همیشه حدتعادل رو انتخاب می کنم  ؛ یعنی بدحجابی ؛ خصوصا در تهرون خودمون که خیلی هم می چسبه ...
- ؟؟؟!!!

* جامعه شناسی شرقی

 

- آقا نظر شما در مورد این جمله چیه ؛ دین افیون ملت هاست .
- بعععله ... منم هم عقیده ام ؛ اشولا افیون چیژ خوبیه برای ملت ؛ تشکین دردهاشت ؛ منم هی میگم به حاژخانم که این شرعیه ها ... گوشش بدهکار نیست ...
- !؟

* تلاقی

 

_ عزیزم سرم خیلی گیج میره ، همه چیزو دو تا می بینم.
_ می تونم یه سوال ازت بپرسم؟
_ جونم بپرس
_ منم دو تا می بینی؟
_ آره
_ خوب ...راستشو بگو ... کدوممونو بیشتر دوست داری؟!!!...

* اشتباه لپی


- راستشو بخوای از دیدنت خیلی خوشحالم، ولی تا اونجا که یادم میاد توی
مشخصات اورکاتت نوشته بودی که قدت 174 سانتی متره و وزنت 48 کیلو!
- عزیزم، حالا چه فرقی می کنه که 174 سانتی متر و 48 کیلوباشم یا 148سانتی متر و 74 کیلو؟! مهم اینه که ما الان پیش همیم و از هم خوشمون میاد ، مگه نه؟
- .... !!!!؟؟

* رقیب

 

من عاشق اون ,
اون ؛
عاشق تنهایی هاشه
من بی اونمو ,
تنهایی های اون باهاشه
من ؛ پشت در همیشه بسته اتاقش
اون  ؛ غرق تو آغوش تن تنهایی هاشه
من بوسه میذارم جای پاش اما میدونم
لبهای یخ تنهایی ها ... روی لباشه
اسمش توی شعرام و غزل هامه ولی اون
آهنگ غم تنهایی ها , زنگ صداشه
هر شب من و تاریکی و تکرار غزل ها
اون اما میون بستر تنهایی هاشه
من مردم از این سکوت بی حاصل و مرموز
اون زنده ولی با نفس تنهایی هاشه ...